بیوگرافی Billy the Kid
![بیوگرافی Billy the Kid](/wp-content/uploads/biografia-di-billy-the-kid.jpg)
فهرست مطالب
بیوگرافی • قانون و افسانه
هنری مک کارتی نام واقعی ویلیام هریسون بانی جونیور است که در تاریخ با نام بیلی بچه شناخته می شود. به دلیل بی احتیاطی آرشیو تولدهای پایان قرن گذشته، در فار وست افسانه ای، بیلی کید در 23 نوامبر در نیویورک به دنیا آمد، اما خواندن سال بر روی اسناد دشوار است، بنابراین، یک بار. تاریخ مرگ او به دست دوست-دشمن پت گرت در 14 ژوئیه 1881 در فورت سامر در نیومکزیکو، و با دانستن اینکه بیلی تقریباً 21 ساله بود، سال تولد می تواند 1859 یا 1860 باشد.
در حول و حوش زندگی بیلی کید، احتمالاً سوء تفاهمشدهترین شخصیت تاریخی غرب قدیم، تصنیفها، داستانها و افسانههایی از انواع و اقسام ساخته شدهاند، کم و بیش متمایل به واقعیت، غالباً به واقعیت پایبند نیستند و آزادانه به تاخت و تاز سپرده شدهاند. فانتزی های افسار گسیخته منبع اصلی که از آن بیوگرافی های مختلف، خوب یا بد، وجود دارد، «زندگی اصیل بیلی بچه» است، دفتر خاطرات وقایعی که کلانتر پت گرت با دست خود ترسیم کرد و پیش نویس نهایی را به روزنامه نگار اش آپسون سپرد.
هنری مک کارتی در "زاغه های ایرلندی"، در فقیرترین محله های نیویورک به دنیا آمد. در سال 1873 مادر بیوه او در سانتافه با ویلیام اچ آنتریم ازدواج کرد. در دوران نوجوانی بیلی شرکت مشکوکی داشتکه او را به سرقت های کوچک می کشاند و باعث حبس موقت او می شود. در اولین فرار زندگی اش از روی کاپوت شومینه فرار می کند.
او قاطعانه از خانه مادری خود دور شد و سالهای اول خود را با دوره های متناوب کار منظم در مزارع با سرقت گاو گذراند.
او زندگی وحشی و آزاد دارد. شخصیتی با ماهیت بحث برانگیز: به موسیقی آورده شده، سخنور و خواننده خوب، در روابط شخصی حساس و درخشان، مودب اگرچه مستعد طغیان خشم است، اما روحیه ای متلاطم آزاد است. نقطه عطف تعیین کننده در زندگی او در 17 آگوست 1877 در آریزونا رخ داد، زمانی که او با قلدری که باخت در قمار را قبول نداشت، سرکوب کرد، تخصصی که در آن "واکورو" جوان برتر است. اینجا زندگی سرگردانی آغاز میشود، سرگردان در مراتع و دشتها، فراتر از قانون، با قواعد اخلاقی کاملاً شخصی که دزدی از قطارها و بانکها، تجاوز جنسی، قتل (مگر اینکه نیازهای دفاع مشروع دیکته نشده باشد)، انتقام برای اقدام برابر را مستثنی میکند. .
او زندگی وحشی خود را فراتر از خیر و شر زندگی می کند. او نام ویلیام اچ. بانی را برگزید - معلوم نیست به چه دلیل - و به گروه "رگولاتورها" در نیومکزیکو می پیوندد و درگیر دشمنی باستانی و خونین بین "پسران" و "رگولاتورها" می شود. درگیری بسیار شدیدی که از سال 1878 تا 1879 در شهرستان لینکلن ادامه داشت.
سر جان هنری تونستال، که در سال 1876 از انگلستان مهاجرت کرد، کشاورز است که بیلی را استخدام می کند، وارد رقابت با لارنس جی مورفی، تاجر بی وجدان می شود که از طریق انواع اختلاس ها، امپراتوری کوچکی ساخته است. . غرور مورفی در توطئههای تاریکی اتفاق میافتد که درآمد او را به عنوان یک مامور هندی برای Mescaleros که گوشت و سبزیجات را برای آنها تامین میکند، فربه میکند. او اموال دیگران را کنترل می کند، گاوهای دزدی را قاچاق می کند، به لطف تبانی دولت که مصونیت او را تضمین می کند.
او خود را با "بندیدوس"هایی که آماده دفاع از امتیازاتش بودند، احاطه کرد، اول از همه جیمز جی دولان، مردی که همیشه دستش روی کلت آماده بود. تونستال، که یک قدیس نیست، با وکیل اسکاتلندی الکساندر مکسوین، شخصیتی با گذشته بحثبرانگیز ارتباط برقرار میکند و در مورد دنیای دعواهای حقوقی دست به کار میشود. مالک جوان بریتانیایی بانک لینکلن کانتی را تأسیس می کند، تجارت خود را گسترش می دهد و وارد درگیری آشکار با مورفی می شود که به تدریج تجارت را رها کرده است و دولان را به مدیریت دارایی ها واگذار می کند. زمانی که دولان با حمایت کلانتر تصمیم می گیرد به تونستال و افرادش حمله کند، دو جناح با هم برخورد می کنند. دیک بروئر، بازوی راست یک نئوبانکدار، گروهی از دزدان را گرد هم میآورد تا انتقام دزدیهای اسب را که اغلب اتفاق میافتد، بگیرد.
در 18 فوریه 1878، دولان تونستال را می کشد و یک واکنش زنجیره ای خونین آغاز می شود. حمایتهای قانونی مکسوین نمیتواند خشم مردانش، «تنظیمکنندهها» از جمله بیلی را که با تشکر صمیمانه از تونستال مقید هستند، مهار کند. یکی از قاتلان به همراه کلانتر برادی زیردستش که مک سوین را تهدید به دستگیری می کند کشته و سلاخی می شود. دو هفته بعد طرفین با هم درگیر می شوند و برویر جان خود را از دست می دهد. شهر در حال تبدیل شدن به جهنم است و چیزی که به عنوان یک تسویه حساب مشترک شروع شد، تبدیل به جنگ شایر شد.
همچنین ببینید: بیوگرافی ماریو دراگیدرگیری ها به نوبت انجام می شود، مک سوین از اتهامات پاک می شود، ارتش مداخله می کند، رئیس جمهور راتفورد بی. هیز به صورت اول شخص به موضوع رسیدگی می کند. وضعیت غیر قابل کنترل و انفجاری می شود. دولان یک "کلانتر" جدید را برای شکار رگولاتورها انتخاب می کند.
مک سوین کنار نمی ایستد و یک تیم پنجاه نفری را استخدام می کند که به لینکلن، انبارهای مورفی منتهی می شوند. یک تیراندازی رخ می دهد که تا رسیدن سواره نظام به مدت پنج روز ادامه دارد. «پسران» خانه مک سوین را می سوزانند و برخی از «تنظیمات» از جمله بیلی کید موفق به فرار می شوند. مک سوین مورد اصابت رگبار گلوله قرار می گیرد. بیلی که در این حمام خون غیرقابل توقف غوطه ور است، به طور قطعی طرف می شود و سرنوشت از او می خواهد که رئیس سازمان شود."تنظیم کننده".
بعد از محو شدن طغیان نفرت، بیلی با کسب و کار همیشگی خود که دزدی اسب است زنده می ماند. با سازماندهی یک "فیستا" با رقبای قدیمی سعی کنید با طرف مقابل آشتی کنید. اما یک مرد توسط دولان کشته می شود. در یک غروب در مارس 1879، بیلی مخفیانه با والاس ملاقات می کند و در دفتر او فرماندار در ازای شهادت او در مورد حقایق و دلایلی که منجر به جنگ شده است، به او بخشش می دهد. دولان از قانون فرار میکند و بیلی به سرنوشت خود واگذار میشود: حکمهایی علیه بیلی کید برای قتلهای دیگری علاوه بر قتلهایی که در جنگ شهرستان انجام شدهاند صادر میشود.
بیلی در این مرحله دوستان قدیمی خود را دوباره جمع می کند و با آنها به سمت فورت سامنر می رود، مکانی که او به عنوان نقطه ملاقات انتخاب می کند. تام اوفولیارد، فرد ویت، جان میدلتون و هنری براون او را همراهی می کنند. با این مردان او شروع به دزدی اسب می کند که بیشتر آن در آژانس هندی در تولاروسا است.
در 5 آگوست 1878، او بریدگی دیگری را بر روی قنداق تپانچه خود برید و برنشتاین خاصی را که شجاعانه سعی در جلوگیری از سرقت اسب ها داشت، کشت. مدتی بعد، فرد ویت و هنری براون، خسته از آن زندگی، بدون اینکه دیگر دیده شوند، از بیلی جدا می شوند. هنری براون در کالدول کانزاس کلانتر می شود قبل از اینکه توسط همان شهروندان برای مدتی لینچ شود.تلاش برای سرقت از بانک
در دسامبر 1878، کید و فولیارد توسط کلانتر جدید جورج کیمبرل در لینکلن دستگیر شدند، اما حتی دو روز بعد آن دو فرار نکردند.
بیلی مجدداً در 21 مارس 1879 دستگیر می شود، اما یک بار دیگر از این کار فرار می کند. در ژانویه 1880 او یک بریدگی دیگر به تپانچه خود اضافه کرد. یک تگزاسی، جو گرانت، تلاش می کند بیلی را در فورت سامنر در سالن باب هارگرو بکشد. تفنگ گرانت شلیک را از دست داد و لحظه ای بعد گلوله بیلی به سر تگزاسی اصابت کرد.
سرقت های او در طول دهه 1880 ادامه یافت و در آن سال بیلی ویلسون و تام پیکت به باند می پیوندند. در نوامبر 1880 او مرتکب قتل جدیدی شد. قربانی آن لحظه، جیمز کارلایل، تنها اشتباه می کند که بخشی از تیم قانونی بود که بیلی را برای غارت در وایت اوکس دنبال می کرد. جرایم منسوب به او چهار نفر است، گرچه شخصی تا بیست و یک را به او نسبت داده است.
یک خبرنگار برای اولین بار او را "بیلی بچه" صدا می کند و جوایز مختلفی ظاهر می شود (500 دلار بالاترین): افسانه هیزم پیدا می کند.
گذشته پت گرت، دوست قدیمی بیلی که توسط فرماندار والاس برای از بین بردن راهزن خطرناک، کلانتر انتخاب شد، کمتر طوفانی اما کاملاً فرشته ای نیست. گرت برای مقامات محلی به دلیل علاقه دیرینه به گاوهای دیگران شناخته شده است.گرت با خشم بی امان و پایداری خصمانه، مشخصه کسی است که به نام یک هدف برتر به دوستی خیانت می کند، گرت راه دوست قدیمی خود را دنبال می کند و او را با دقت علمی شکار می کند. او برای اولین بار او را در فورت سامنر مییابد، جایی که بیلی، محافظت شده توسط سکوت پیروانی که یک قهرمان محلی کوچک را در او تجسم کرده بودند، فرار میکند.
همچنین ببینید: مارینا فیوردالیسو، بیوگرافیروز قبل از کریسمس 1880، بچه و چهار همراه دیگر در دام افتادند: چارلی بودری در میدان می ماند، بقیه تسلیم می شوند. بیلی محاکمه و به اعدام محکوم می شود و حکم اعدامش در آوریل 1881 اجرا می شود. یک بار دیگر راهزن متخلف از آن فرار می کند و پس از دو هفته بازداشت، زندان و اجساد دو نگهبان را رها می کند. شکار بدون ربع بی وقفه ادامه دارد. در شب 14 جولای 1881، پت گرت او را در پناهگاه همیشگی خود در فورت سامنر گرفتار می کند. اقدامات احتیاطی کمی که بیلی برای محافظت از جان خود انجام می دهد ما را به فکر وادار می کند. گویی سرنوشتی که از قبل نوشته شده بود مغناطیسی شده بود. او آگاهی غیرقابل وصفی از این مرگ و میر دارد. اتاق تاریکی که پت در آن مستقر بود. بیلی با نفوذ در تاریکی، حضور عجیبی را حس می کند. او تکرار می کند: " Quien es،؟ Quien es?" پاسخ فوری توسط دو گلوله دیکته می شود که یکی از آنها به قلب او می رسد.
بیلی کید، برای اولین بار در زندگی خود، داشتColt Thunderer 41 خود را فراموش کرد و از هرگونه امکان نجات خود جلوگیری کرد.
نزدیک به 130 سال پس از مرگش، بیل ریچاردسون، فرماندار دموکرات نیومکزیکو، در اوایل سال 2011 از عفو بیلی کید خودداری کرد: عفو پیشنهادی مربوط به قتل کلانتر ویلیام برادی (1878) بود.